حرف زدم حرف زدم حرف زدم از گذشته حرف زدم باهاش

از گذشته ی خودم 

از روزی که مامانم منو باردار شد 

از هفت هشت سالگیم 

از دبیرستان 

از دانشگاه 

میون حرف زدن هم خیلی گریه کردم براش روزای بد زیاد بود

ولی سیاره پیش من نبود تا بغلم کنه بگه جوجو کوچولوی من کوچولو 

من ذوق کنم براش بیشتر برم تو بغلش 

اونم محکمتر بغلم کنه 

و من غرق لذت بشم 

#فکم بخاطر حرف زدن درد میکنه 

سرم بخاطر گریه کردن 

#بدون تو مگه میشه اروم گرفت 

بدون درد بود 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها